دلنوشته های مهرداد اکبری

ساخت وبلاگ
« براین کتیبه چه بنویسم که خون وپیرهنم باشدنه بستروکفنم که نشتری به زخمهای تنم باشد.»«اخوان ثالث»مداقّه تاریخی در سیر تحولات مالی ،بانکی و حسابداری عهد عتیق در ایران :مسأله تحقیق و پژوهش تاریخی در هر رشته علوم علی الخصوص علوم انسانی، یکی از بنیادی ترین مسائل مربوط به جوامع بشری است که پیوندی ناگسستنی و نسبتی مستقیم با روند پیشرفت و توسعه در کشورها و ملل حاضر در جهان دارد به عبارت دیگر مسأله هر تحقیق و تحلیل علمی که به کشف حقایقی منجر شود لاجرم بستر مناسبی را برای رشد و تعالی آن جامعه به ارمغان خواهد آورد. ایران سرزمینی با تاریخی کهن در رهگذر عمر خود توانسته است بر مسیر تکاملی جهان هم اثر گذار باشد و هم تأثیرپذیر، با وجود آنکه مورخان ایرانی در گذر زمان و در زیر چکمه های استبداد توانسته اند به شایستگی از عهده انعکاس و ثبت رویدادها و جریانهای واقعی تاریخی و نه منطبق با تمایل فرمایشات خود کامگان زور مدار برآیند ولی باید اذعان کرد که در زمینه تحلیل تاریخی هنوز چراغی که بتوان با آن راه پرفراز و نشیب آینده را با آگاهی و آسودگی پیمود روشن نشده است ، حتی اگر ذهن ملّتی با انباشت رویدادها و حوادث تلخ و شیرین تاریخی امّا بدون تجزیه وتحلیل متراکم ومتورم شود، باز نمی توان امید داشت که حافظۀ تاریخی اش را ازیاد نبرد، چرا که رویدادهای تاریخی باتمام حوادث آن تنها داده های خامی است که تحلیل گر می تواند آن را به اطلاعات سودمند، مفید و ماندگار بدل کند. هدف از ارائه و نگارش این بخش در مرحله اول تلاشی است برای باز نمودن جایگاه و مرتبت شایسته سهم ایرانیان در روند و تکامل دانش حسابداری امروز جهان که متأسفانه نه تنها آنطوری که شایسته و بایسته است به آن توجه نشده بلکه به عمد و چه به سهو حتی اشاره ای دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 15:54

اسم اعظم خدا ، "نان" است...شوریده ای گفت: اسم اعظم خدا "نان" است.عالم بر آشفت : حیا نداری که اسم اعظم خداوند را نان می دانی؟شوریده پاسخ داد: هنگام قحطی در نیشابور بودم وچهل شبانه روز گرسنگی کشیدم در این مدت نه صدای اذانی و و نه بانگ نماز بر می خاست و نه ، درِ مسجدی باز بود. آنچه سر زبان مردم بود "نان" بود. آن موقع فهمیدم که اسم اعظم خداوند، نان است. + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 15:54

زن سیاهپوستی که برای نظافت اتاق‌ آمده بود؛ نگاهی به اطراف انداخت، یکدم گوش تیز کرد، صدایِ شرشر آب از حمام می‌آمد، خیال‌اش آسوده شد، پاورچین پاورچین تا نزدیک میز تحریر جلو رفت و به ‌کنجکاوی گردن کشید. آه، چشم‌هایش از حیرت وادرید. روی صفخۀ کامپیوتر با‌حروف درشت نوشته شده بود: عزیزم، نگران خودکشی نباش، من روزها می‌نویسم و فقط صبح زود که از خواب بیدار می شوم و به انتظار آفتاب و روشنائی مدتی به تاریکی خیره می‌مانم و غروب‌ها که پشت پنجره به تماشای غروب خورشید می‌ایستم، به خودکشی فکر می‌کنم، بله عزیزم، نگران نباش، فقط صبح‌ها و غروب‌‌ها...آه، گذر از این عروب‌های غمبار چقدر دشوار است عزیزم، دشوار... شب‌ها در تنهائی دمی به خمره می زنم و تا آخر شب می نویسم و می نویسم... در نامۀ قبلی به اختصار اشاره کرده بودم که مدتی‌است خیال خودکشی به سرم زده است، ولی نگران نباش عزیزم، من فقط صبح زود و دم غروب به خودکشی فکر می‌کنم، صبح‌ها و غروب‌ها!... از تو چه پنهان تپانچه‌ام را با خودم به اینحا آورده‌ام، آن را دم دست، زیر بالش‌ام گذاشته‌ام، با وجود این دیروز محض احتیاط از گمرک، دو لول تریاک ماهان خریدم، هرچند هنوز تصمیم نگرفته ام و انتخاب نکرده‌ام، بنظر تو خودکشی با تریاک بهتر است یا با تپانچه؟ کدامیک... ... نامه نیمه تمام مانده بود، زن سیاهپوست وحشت زده برگشت، عقب عقب رفت و رو به تخت دوید و بالش را به کناری پرت کرد. آه، اثری از تپانچه و تریاک نبود، «دنبال چی می گردی خانم؟ دنبال تپانچه؟ اینجاست!»خدمتکار یکه خورد؛ سر برداشت و دست دم دهان‌اش گذاشت: آه خدایا رحم کن! نویسنده نیمه برهنه از حمام بیرون آمده بود و به دیوار یله داده بود، او را شناختم، شباهت نزدیکی به‌‌پیری من داشت. من دراتاق هتل چکار می‌کردم دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 15:54

به امید روزی که پس از عبور از اقیانوس تاریکی و خرافات و وحشت ....در هلهله ی کبوتران سفید صبح فردا ....شادمانه و با کوله بار آرزوهایمان در باغ های نور برقصیم و شادی کنیم و دردها و زخم هایمان را با شیر اهو مرهم بگذاریم و به انسان و فرهنگ وعشق و آزادی سلام بگوئیم !

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 22:26

شمال
جنوب
فرقی نمی کند!
من همه ی سادگان رمین را دوست می دارم
حتا کسانی که اهل اینجا نبوده اند.
چقدر دخیل پر فانوس ظهیرالدوله
خیابان پر چلچله ی طوس
و.......
شبستان های پر گریه
سردابه های قدیمی
و آب تنی در چشمه علی
خوب است

مهرداد اکبری

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 22:26

خوب ، هميشه زيباست !.اگر حق با شماست، به خشمگین شدن نیازی نیست؛و اگر حق با شما نیست، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید!صبوری با خانواده عشق است،صبوری با دیگران احترام است،صبوری با خود اعتماد به نفس است.اندیشیدن به گذشته اندوه،و اندیشیدن به آینده هراس می آورد؛به حال بیاندیش تا لذت را به ارمغان آورد.ازجزییات پرهیزکن و خودرا در حواشی گم وگور نکن در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا؛زیرا هر آن چه زیباست، همیشه خوب نمی‌ماند؛اما آن چه خوب است، همیشه زیباست. + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 22:26

✍️ دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 17:37

.یک زمانی تمرین نوشتن می‌کردم به هوای این‌که دیده شوم.شاید غروب جمعه‌ای پیرمردی در حال احتضار بخواند و خانه روشن کند یا دختری که دلتنگ معشوق است بخواند و نفسی تازه کند. شاید کلمات روزنه‌ها یا تیغه‌های نوری باشند بر روی دیوار‌های بی پنجره.سالها گذشت و دور شدم.دور از خودم.دور از کلمات.دور از آدم‌هایی که نوشته بودم و لای کتاب تنها گذاشته بودم‌شان.مثل تک درختی خشکیده و بی سایه در بیابان.دور شدم اما هر چه بیشتر می‌رفتم فقط تشنگی بود و سراب.خوشی‌ها کم بود و اندوه بسیار.مثل عمری که زیادش رفت و کمش ماند.هر چه دورتر می‌شدم کلمات نزدیک‌تر می‌شدند.آدم‌هایی که توی ذهنم ساخته بودم و روی کاغذ رها کرده بودم حالا جان گرفته و روبرویم بودند.پس زانو زدم و دوباره قلم به دست گرفتم و نوشتم.نه برای دیده شدن‌.نه برای دل بردن و به‌دست آوردن.این‌بار برای رها شدن‌.برای رفتن.برای گرفتن خودم از خودم.برای التیام قلبی که از بیهوده تپیدن خسته شده.نه برای قدم زدن در روزهای روشن، برای کشیدن کبریتی در تاریکی.برای التیام تن و جانی که بر خود شوریده بود.آه ای شهرهای ندیده.ای روزهای نیامده، ای کتاب‌های ناتمام، ای معشوقه‌های از یاد رفته، ای نامه‌های به مقصد نرسیده، ای سیگارهای تا ته نرسیده، ای بوی عطر جا مانده، ای اشک‌های نریخته،ای پیاده روهای خلوت و دلتنگ، ای قلب های آب شده روی شیشه ها، ای خیابان‌های پر از دود و مه، با من برای اندک زمانی مدارا کنید تا شما را روی کاغذ بیاورم.در آغوش‌تان بگیرم تا شاید خودم و اندوه طویلم را برای مدتی از یاد ببرم.دیگر فرض نخواهم کرد که آسمان آبی باشد و دل من صاف تا فوجی از واژه‌ها و آدم‌ها بیاییند و در سایه‌ی این تک درخت خشکیده بیاسایند.حالا هر چه خواهد شد، دیگر بشود.من از پایان شرو دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 17:37

چرا برای حرف زدن از ظلم راه دور برویم، چرا برای گفتن از نسل کشی و جنایت، مدام از استعاره های درون وطنی مظلومیت فلسطین و جنایت اسرايیل استفاده کنیم، گرچه این استعاره ها هم با حمله اخیر حماس و پایکوبی حماسیون بر سر اجساد کشته شدگان (دیگری) ترک خوردند و جنایت بعد جدیدی به خود گرفت، بعدی لابتناهی و متوقف نشدنی، بعدی دامنه دار و بی انتها …اما چرا راه دور برویم… کودکان و نوجوانان به قتل رسیده در کشورمان، استعاره نیست. انسانی است که تمام حقوق طبیعی و بر حق انسانی اش در روز روشن از او و خانواده اش سلب شد. چرا تمامی نوجوانان ما بر اثر افت فشار دچار ضربه مغزی می شوند؟ شاید وقت آن باشد لغت نامه هایمان را عوض کنیم و بنویسیم افت فشار یعنی تحجر، سنگدلی، جهالت، جباریت و جنایت. اما این کودکان و نوجوانان به قتل رسیده یک استعاره نیست، پسر و دختری است که می شد هنوز بخندد، بدود، به آغوش مادر، به آغوش دوستانش، می توانست درباره مزه ناهار دیروز یا یک بستنی شیرین با رفقایش گپ بزند، می شد اما او روی تخت بیمارستان در کماست و یا در کفن پیچیده شده و گویا قرار است به استعاره ای تبدیل بشود که روزی هزار بار با آن بمیریم. نسلی با او در کما رفته اند. شاید وقت آن باشد لغت نامه هایمان را عوض کنیم و بنویسیم کما یعنی چه… + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 17:37

درود بر آنان که
در ما
چیزی را دوست داشتند
که خودمان
آن را ندیدیم و
دوست نداشتیم.

ای درختِ پاییز
منفجر شو
تا پنجره در پنجره
گشوده شوم

آزادی، زبانِ من است:
درودبر آنان که
بیهوده دوستشان دارم
درود بر آنان که
با زخم‌های من

روشن شده‌اند.

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 7:29

_لطفا نظرتان را بنویسید دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 7:29

_ دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 7:29